apoooove
- سه شنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۴۱ ب.ظ
اقا یه بار تو فامیلا همه داشتن باهم حرف میزدن
بعد من پیش بابام بودم
بابام داشت با عموم سر شغلای مختلف حرف میزد
که بحثشون به بازیگزی کشید
بعد من گفتم :
اتفاقا پسر خاله ی منم مکانیکی داره
اصن نمیدون چرا اینو گفتم همین...
بعد من پیش بابام بودم
بابام داشت با عموم سر شغلای مختلف حرف میزد
که بحثشون به بازیگزی کشید
بعد من گفتم :
اتفاقا پسر خاله ی منم مکانیکی داره
اصن نمیدون چرا اینو گفتم همین...
*
*
*
*
*
دوست یعنی کاغذای طبلیقاتیو بچسبونه کمرت بعد بلافاصله
بری مهمونی عمت ببینه
جداش کنه دوتا هم متلک بهت بگه
بعد که برگشتی بزنی با چاقو بکشیش بعد پشیمون شی
بعد بری گمو گور شی تو شمال
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
بری مهمونی عمت ببینه
جداش کنه دوتا هم متلک بهت بگه
بعد که برگشتی بزنی با چاقو بکشیش بعد پشیمون شی
بعد بری گمو گور شی تو شمال
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
- ۹۴/۰۴/۳۰